ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
تلفن کنترل بود
من شماره تو را میگرفتم
آنها گوشی را برمیداشتند
باید از شاعرانگیام استفاده میکردم
حرفهای عاشقانه میزدم
بی آنکه حرف عاشقانه زده باشم
-سلام
-سلام
-تو کجایی؟
- همین دور و بر
من شماره تو را میگرفتم
آنها گوشی را برمیداشتند
باید از شاعرانگیام استفاده میکردم
حرفهای عاشقانه میزدم
بی آنکه حرف عاشقانه زده باشم
-سلام
-سلام
-تو کجایی؟
- همین دور و بر
عشق آدم را بی پروا میکند
عشق زبان آدم را بیپروا میکند
و جملههای رسوا کننده از زبانم سر میخوردند
-کاش اینجا بودی
-من اونجام
-کاش در دسترسم بودی
-دست چیه؟ دل مهمه!
عشق زبان آدم را بیپروا میکند
و جملههای رسوا کننده از زبانم سر میخوردند
-کاش اینجا بودی
-من اونجام
-کاش در دسترسم بودی
-دست چیه؟ دل مهمه!
آنها از شنیدن داستان عشقی ما لذت میبردند
و از قطور شدن پرونده ما لذت میبردند
و از سکوتهای بین کلمات ما لذت میبردند
و از قطور شدن پرونده ما لذت میبردند
و از سکوتهای بین کلمات ما لذت میبردند
تلفن کنترل بود
و ما میدانستیم
و ما میدانستیم
حالا آنجا پرونده قطوری هست از داستان عاشقانه ما
از گفتوگوهای تلفنی بیپروا
از سکوتهای پر از شاید و اما
از گفتوگوهای تلفنی بیپروا
از سکوتهای پر از شاید و اما
شاید یک روز به جرم حرفهای غیرعاشقانه بازداشتم کنند
و پرونده رسوایی عاشقانهام را بگذارند روی میز
من هیچ چیز را انکار نمیکنم
نه دلتنگیهای تو را
نه نفس زدنهای خودم را
فقط میگویم ببخشید آقای قاضی!
ممکن است یک نسخه از این داستان عاشقانه
که لای این پوشههای خاکستری گیر کرده به خودم بدهید؟
این زندگی من است
روایت مستند سالهایی که بیپروا حرفهای عاشقانه زدم
و تلفن کنترل بود
و پرونده رسوایی عاشقانهام را بگذارند روی میز
من هیچ چیز را انکار نمیکنم
نه دلتنگیهای تو را
نه نفس زدنهای خودم را
فقط میگویم ببخشید آقای قاضی!
ممکن است یک نسخه از این داستان عاشقانه
که لای این پوشههای خاکستری گیر کرده به خودم بدهید؟
این زندگی من است
روایت مستند سالهایی که بیپروا حرفهای عاشقانه زدم
و تلفن کنترل بود
معصومه ناصری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر